سفارش تبلیغ
صبا ویژن








جایی برای گفتن حرفهایی از جنس حرف دل

خدای من در این هوا

مرا رها مکن!

 

Image result for ?هوای ابری تنها?‎


نوشته شده در شنبه 95/6/6ساعت 12:32 صبح توسط F.H نظرات ( ) |



دوست دارم بنویسم

از خودم

از دختری که در جست و جوست

در جست و جوی خودش

حقیقتش

خویشتنش

دختری که در سر سودای فراوان دارد

بلندپروازی ها

رهایی ها

و...

نمی دانم به دنبال چه هستم

اما می دانم که

کسی را می جویم

که از من دور است

و باید بیابمش

اما بسیار هم نزدیک است به من

او  خود من است

درون آشفته و پر از سوال من است

کسی که می خواهد کشف کند

بیابد

عصیان کند

برود

بیابد

و باز

برگردد

من

با درونی پر از تضاد

دختری با افکار مدرن

اما

پایبند به سنت ها!

به ارزش ها

به مقدسات

و پر از سوال

پر از رویا

پر از میل به گشتن و پیدا کرن

و تجربه کردن

دوست دارم بنویسم

داستان خودم را

اما نمی دانم انتهایش چه می شود

نمی دانم

سرنوشت این عصیان ها

و قید نپذیرفتن ها

این کله شقی ها

چه می شود

می خواهم با تقدیر بازی کنم

چه می شود آیا؟!

...

 


نوشته شده در چهارشنبه 95/6/3ساعت 5:2 عصر توسط F.H نظرات ( ) |



آدما خیلی چیزا رو با حواس پنجگانه شون درک می کنن

و بهشون باور پیدا میکنن

نگفتم همه چیز

چون خیلی چیزا رو با همین 5تا نمیشه درک کرد

یه چیزایی دلیه

گاهی نمیشه وصفشون کرد

بعضی حس ها از دایره این پنج تا حس خارجن

ایمان به غیب و حس عمیقی که آدم بهش داره

حسی که به خدا

به مقدس ترین مکان ها و آدم ها داره

اما آدم باز هم دوست داره

همه چیز رو ملموس تر با این حواس پنجگانه حس کنه

آدم دوست داره خدا رو ببینه

نگاهش کنه

فقط نگاه کنه اونقدر که آروم بگیره

اما نمیشه

خدا رو که نمیشه دید

اما وجه الله رو که میشه

خدا کسایی رو که خیلی بهش نزدیکن

بوی خودش رو میدن

و از جنس و رنگ خودشن رو برای ما فرستاد

که نگاهشون کنیم و خدا رو در اونها ببینیم

بعد آروم بگیریم

نه که آروم

شیدا و دیوانه بشیم!

خدا محمد رو

علی و فاطمه رو

حسن و حسین رو به ما داد!

که اونها تجلی خداوندن

برای همینه که

شیدا و واله ی حسین و زهراییم

برای همینه اسم حسین با اشک همراهه

برای همین طوفان به پا می کنند در دل ها!

اما کدام حسین!

این الحسین؟

این ابناء الحسین...

ما مردم آخرالزمان داریم تاوان میدیم

تاوان...

تاوان گناه تاریخ را!

این البقیه الله التی لا تخلو من العتره الطاهره!

نمی بینیم تو را

اما...

مگر می شود تو نباشی!

اگر نبودی که پایه های آسمان می ریخت و

زمین و آسمان یکی می شدند!

تو بهانه ی خلقت آسمان و زمینی

بی تو؟؟!

نمی بینیم تو را و

دلمان امام و صاحب می خواهد

دلمان خانه ات را جست و جو می کند

اما بار گناه سنگین تر از آنست که

 بال پروازمان به حرکت درآید

و در پیت بیاییم!

تو را امام حاضر می خواهد دلمان

برای همینست که بارگاه حسین و رضا را می جوییم

آنجا که می رویم می بینیم

می بینیم تو را

خدا را

زهرا و علی را!

می بینیم بهشت را!

غیب و نهان را

آنجا حریم رضا

رحمانیت خدا

تجلی دارد

با همین چشم ها می شود دید!

با همین حواس می شود دید و شنید

دید پرواز ملائک را

عرش را

غیب و شهود را!

و می دانی گریه ی دم رفتن برای چیست؟

این اشک ها از جنس همان اشک های

 هنگام هبوط آدم از بهشت است

جنسشان یکیست...

انگار که باز داری از جایگاه ازلیت کنده می شوی!

دور می شوی از اصلت...

 

 

باز موعد و قرار هرساله مان فرا رسیده

دلم باز بی تاب توست

باز هم معجزه می خواهد

امام الرئوف می خواهد دلم

جوابش را چه می دهی؟!

 


نوشته شده در چهارشنبه 95/6/3ساعت 1:3 صبح توسط F.H نظرات ( ) |




من ماندم و عکس های قدیمی

از آن همه خاطرات با هم

خوشحالی و غم همه گذر کرد

من ماندم و یک سوال مبهم


من ماندم و عکس های قدیمی

من ماندم و لحظه ی جدایی

رفتند همه برای من ماند

 تصویر تو یا ز تو صدایی


عمری که کنار هم نشستیم

انگار که ساعتی گذر شد

لعنت به تمام لحظه های دوری

انگار که سال ها سپر شد


یک لحظه که من شدم فراموش

یک لحظه که اشک شد سرازیر

یک عمر غم جدایی از تو

یک لحظه و یک بغض گلو گیر


من ماندم و حسرت وصالی

من ماندم و حسرت نگاهت

من ماندم و اشک های پنهان

تو رفتی و گریه ی مدامت


تو رفتی و اشک بی امانت

من ماندم و بغض های هر شب

درد غم این جدایی تلخ

جانی که دگر رسیده بر لب





نوشته شده در دوشنبه 95/6/1ساعت 9:56 عصر توسط F.H نظرات ( ) |



افسران - دردهای نجومی از آن تو بود و فیش های نجومی از آن دیگران!

 

 

 

بابا رجب!
شهادتت مبارک!
انتظارت بالاخره به سرآمد و به خیل دوستان شهیدت پیوستی!
سالها رنج ماندن در این دنیا را به جان خریدی
اما آبرومند و سفید روی امام و یاران صدیقش را
ملاقات می کنی!
تو هیچگاه شرمنده نشدی اما مسئولین شرمنده تو اند!
تو جانت را، آسایش خود و خانواده ات را فدای اسلام کردی و
خون دل خوردی و هزینه دادی برای نظام
اما عده ای خون به دل می کنند و هزینه می کنند از آبروی نظام!
دردهای نجومی از آن تو بود و فیش های نجومی از آن دیگران!

 

پ ن:

روز شهادت بابا رجب اینو جایی نوشتم

دوست داشتم تو وبلاگم داشته باشمش

یه یاد شهدای و جانبازان غیور و دردمند

که به قول شهید مطهری  ارزش هر انسان به میزان دردمندی اوست


نوشته شده در شنبه 95/5/30ساعت 12:49 صبح توسط F.H نظرات ( ) |



<   <<   6   7   8   9   10   >>   >


Design By : ParsSkin.Com