جایی برای گفتن حرفهایی از جنس حرف دل
کربلا! می شود؟ فقط یک بار! و بار آخر باشد! و المستشهدین بین یدیه تو باشم! اربعین... پای پیاده... کربلا... می شود عشق مجسم به خدا! پاییز من فصل تولد عشق فصل دلتنگی فصل بغض آسمان فصل باران... برگ های زرد و نارنجی فصل شاعرهای رویایی خزان... در راه است! هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم اندوه بزرگیست چه باشی چه نباشی! امروز 25 شهریور 95 18 روز مانده تا محرم 68 روز مانده تا اربعین.... من منتظرم منتظر دعوت نامه دعوت نامه ای برای یک مهمانی و دارم خودم را آماده می کنم! برای همچون مهمانی و نزد همچون میزبانی باید خیلی وقت پیش آماده شد شاید دیر است! عادت کرده ام به نوشتن به گفتن از خود به صحبت با تو! تو ای امام عشق! تا به حال کارهای زیادی بوده که می خواستم اما نشده می شود این بار تو عنایتی، گوشه چشمی بنمایی؟ می شود زینبت مرا بخواند و بگوید : بیا! تو را برای قدم نهادن در مسیر خود لایق دیدیم شما به هرکسی بر اساس ظرفیتش می دهید برای بعضی ها شاید در این مسیر پرده های حجاب را بالا می زنید که ببیند! بشنود و درک کند ما ادراک را! درک کند زینب را حسین را عاشورا و اربعین را می شود ذره ای از آن را روزی ما کنید می شود ببینیم تو را حسین نه به روی نیزه که ما را توانش نیست نه میان گودال که جان ما تاب این مصیبت را ندارد نه... همچون غمی را همچون زینبی را توان به دوش کشیدنش هست! تو را ببینیم که بر سریر قدرتی و بر جهان حکومت می کنی ندا ندای حسین باشد و مولا فقط تو باشی و عالم جز از تو نگوید! .......................................................................................................... اربعینت اول عشقست و خادمی زائرانت منتهای عشق! مرا انتهای صف هم جا دهی خوشم اما... هر دم ز دوریت حسین... من ماندم و آهی که می کشم
Design By : ParsSkin.Com |