جایی برای گفتن حرفهایی از جنس حرف دل
هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم اندوه بزرگیست چه باشی چه نباشی! امروز 25 شهریور 95 18 روز مانده تا محرم 68 روز مانده تا اربعین.... من منتظرم منتظر دعوت نامه دعوت نامه ای برای یک مهمانی و دارم خودم را آماده می کنم! برای همچون مهمانی و نزد همچون میزبانی باید خیلی وقت پیش آماده شد شاید دیر است! عادت کرده ام به نوشتن به گفتن از خود به صحبت با تو! تو ای امام عشق! تا به حال کارهای زیادی بوده که می خواستم اما نشده می شود این بار تو عنایتی، گوشه چشمی بنمایی؟ می شود زینبت مرا بخواند و بگوید : بیا! تو را برای قدم نهادن در مسیر خود لایق دیدیم شما به هرکسی بر اساس ظرفیتش می دهید برای بعضی ها شاید در این مسیر پرده های حجاب را بالا می زنید که ببیند! بشنود و درک کند ما ادراک را! درک کند زینب را حسین را عاشورا و اربعین را می شود ذره ای از آن را روزی ما کنید می شود ببینیم تو را حسین نه به روی نیزه که ما را توانش نیست نه میان گودال که جان ما تاب این مصیبت را ندارد نه... همچون غمی را همچون زینبی را توان به دوش کشیدنش هست! تو را ببینیم که بر سریر قدرتی و بر جهان حکومت می کنی ندا ندای حسین باشد و مولا فقط تو باشی و عالم جز از تو نگوید! .......................................................................................................... اربعینت اول عشقست و خادمی زائرانت منتهای عشق! مرا انتهای صف هم جا دهی خوشم اما... هر دم ز دوریت حسین... من ماندم و آهی که می کشم به پویش #no2satan بپیوندید No2satan.com اول از همه تقدیم به مولا، صاحب و سرورم حجه ابن الحسن صاحب جان ها و دل ها و بعد تقدیم به عمه سادات عقیله ی بنی هاشم اسوه ایمان و استقامت و شجاعت تقدیم به مخدرات و بانوان کربلا که زنانگی و شهامت و غیرت دینی را به ما آموختند و تقدیم به مولایم سیدعلی که اگر زن ایرانی مسلمان روی پای خود می ایستد و حماسه می آفریند به مدد راهی است که امام و پدر مهربانش برایش تصویر کرده ......................................................................................................................................................... خب! نوشتن کتابم رو هم شروع کردم! من آماده ی آماده م پر از عشق، انگیزه، آرزو همه از سختی ها میگن از مشکلات از اینکه برای یه دختر خیلی سخته سخته پای پیاده رفتن به کربلا نمیگم سخت نیس نمیگم آسونه اما مگه ما به دنیا اومدیم که کارای آسون انجام بدیم مگه برای دختران شما سخت نبود مگه شأنی بالاتر از شأن حرم شما بود مگه شرفی بالاتر از شرافت زینب و سکینه و رقیه بود مگر سختی بالاتر از از دست دادن شما که صاحب کون و مکانید بود؟ پس چرا باید اونها متحمل این سختی ها می شدند آن هم بین حرامیان و نامحرمان و فاسقان ماهها پیاده با پای پر آبله... با جگرهای خون شده با زخم هایی که مرحمی برایشان نبود... دوست دارم بروم سختی هایش راببینم پاهایم آبله ببندد تنها به عشق سه ساله ی تو! به عشق زینبت که اسوه ی شهامت است اسوه ی ایمان و شجاعت و غیرت است برای من او که راهنمای مسیر توست! دوست دارم بروم که تو را بیابم! به جایی بروم که شرافت انسان، زن و مرد و کودک فرقی ندارد، به میزان عشقش به حسین است جایی که انسانیت موج می زند جایی از این دنیای سیاه که مثل نور می درخشد و آنجا جایی نیست جز مسیری که به کربلای تو ختم می شود آنجاست که حسین را به عالم می نمایاند آنجاست که مهدی ظهور می کند هرچه که هست در این چند ده کیلومتر مسیر است تمام خیر دنیا و آخرت آنجاست و از من می پرسند چرا می خواهی بروی؟!! مولایم! اگر تو بخواهی تو بطلبی حتی اگر دنیا نخواهد مرا غمی نیست! اما وای بر من اگر تو نخواهی بنده ی گناهکارت پای در حریم عشق تو نهد! مرا دریاب به حق اضطرار زینب! حرف ها دارد دلم با تو! همین را بگویم که: دلم فقط به این خوشِ پیاده کربلا برم...
آغاز پویش «نه به شیطان»
Design By : ParsSkin.Com |