سفارش تبلیغ
صبا ویژن








جایی برای گفتن حرفهایی از جنس حرف دل

مادر...

سلام مادر

چقدر سخت و سنگین است

چقدر توان و شجاعت می خواهد

خطاب کردن شما

چقدر حس غریبی است

بردن نام شما...

مادر جان

شب هایی است

که حرف از شماست

از روضه هایتان

از مظلومیتتان

از هدف هایتان!

حرف شماست

حرف علی است

حرف حسن و حسین

و

حرف زینب!

زینبتان

و چه زینبی!

کاش حرف مهدی هم وسط می امد

حرف قلب اندوهگینش

خدا می داند

فرزندتان چه می کشد این شب ها با شنیدن

دوباره ی روضه هایتان

با یاد در و دیوار و...

بگدریم...

سخت است

قلبمان در فشار است

خدا به داد قلب زینب برسد

چه به سر آن خانه آمد

چه بر سر علی آمد

وای از درد غریبی

وای از دردهایی که پایانی

نیست برایشان

وای از درد مظلومیت و تنهایی و بی کسی

وای از قدرنشناسی

وای بر تمام تاریخ بعد از شما!

وای بر روزهای بی مادری

مادر جان امشب کسی نیست علی را آرام کند

امشب کسی نیست دست نوازش بر سر فرزندانتان بکشد

امشب غصه عالم به دوش زینب است

امشب قلب حسن جمع غم های عالم است

امشب شبی است سخت

امشب را خدا می داند چگونه صبح شده است

رفتی...

تاب دیدن غم های علی را نداشتی

یک طرف علی بود و

حسن و حسین و زینبینت

یک طرف تو بودی و درد های عالم و دوری پدر

خودت را به آب و آتش زدی

همه چیزت را فدا کردی مگر حق علی را پس بگیری

مگر مسیر تاریخ را از کجراهه باز گردانی به صراط

مگر فرزندانت را نجات دهی از بلا و سختی های پیش رو

مادر جان!

تو خودت را فدا کردی برای فرزندانت

مادر که باشی همه را می بینی جز خودت!

مادر که باشی دیگر خودت نیستی

منیت کنار می رود

چه مادری چون شما که بری بود از هرچه غیر او

چه مادری که آیینه مصطفی است

رحمه للعالمین

و چه می شود جمع این دو!

حال که همه چیزت را

جوانیت را

فرزندت را

آبرویت را

مالت را

جسم و جانت را

برای علی دادی

دیگر ماندن در دنیا و دیدن غصه های علی در توانت نبود

دیگر سخت بود

دیگر توانی برایت نمانده بود که بمانی

پس باید می رفتی...

می رفتی

دست به پهلو

چشم به انتظار

با نگاهی نگران...

نگران دل حسن

غریبی حسین

اسیری زینب...

رفتی و بار امانت را به دوش زینبت سپردی

رفتی و غم های مدینه و کوفه و کربلا را برایش به میراث گذاشتی

رفتی ولی منتظری

تو هم منتظری که بیاید

بیاید مهدی

بیاید و تو را بین در و دیوار دریابد

بیاید و دستان گره خورده علی را باز کند

بیاید و حسین را از قتلگاه بیرون کشد

بیاید و زینب را از اسیری برهاند

تاریخ منتظر است

منتظر یک تغییر دهنده

منتظر یک انقلاب

منتظر کسی است که

هم محمد باشد و هم علی!

................................................................................................................

رفتی اما به علی گفتی سلامت را برساند

به فرزندانت تا روز قیامت

رفتی ولی دعای خیرت را

بدرقه راه فرزندانت کردی

که هرکه را عشق علی در دل باشد فرزند توست

و هرکه از حسینت بگوید شفیع اویی

رفتی اما کنارمان بودی و هستی

هرگاه فرزندانت به پا خواستند

هرگاه نامت را بردند

صدایشان را شنیدی

دست شکسته ات را بر گره های کارشان کشیدی

و باز شدند

و فتح الفتوح شد

چیست حس غریب جبهه های جنگ

جز آنکه همه ی ذرات آن خاک ها بوی تو را می دهند

چه بود رمز پیروزی جز نام تو

مادری و هوای همه فرزندانت را داری

......................................................................................

مادر جان

دلم نگاهت را میطلبد

زندگی هایمان تو را کم دارد

گوشه چشمی...

نگاهی...

مرهمی...

مادر جان

چقدر شعاع های پرتو مهرت وسیع است

چقدر حس خوبی است بودن کنارت

و گفتن از تو!

ما را رها مکن!

دستمان را از دامنت کوتاه مکن

بگیر دست هایی را که جز تو کسی را سزاوار دستگیری از

یتیمان آل محمد نیست!

شیعیان تو یتیمند...

اگر پدرشان بود که این همه درد نداشتند

مهدیت کی می آید مادر؟!

کی می رسد بانگی که بگوید

انا المهدی...

 


نوشته شده در جمعه 95/11/22ساعت 11:54 عصر توسط F.H نظرات ( ) |





Design By : ParsSkin.Com