سفارش تبلیغ
صبا ویژن








جایی برای گفتن حرفهایی از جنس حرف دل

جمعه ظهر  داداشم گفت قراره از طرف بسیج بچه های دانشگاه رو ببریم سومار دعای عرفه

گفتم ما که خودمون تو دانشگاهمون مزار شهدا داریم همونجا دعا میخونیم

اما کاشف به عمل اومد همه دانشگاههای شهر رو بسیج میبره منم سریع به فرمانده پیام دادم که:"پس ما چی؟"

اطلاع رسانی برا بچه های بومی نشده بود تقزیبا فقط بچه های خوابگاه میدونستن

ما هم از رانت خبری خواهر بچه های بالا بودن استفاده کردیم

گفتن  80 نفر میبریم اونم قرعه کشی میکنیم

منم گفتم اگه شهدا بطلبن که خودشون اسم ما رو از قرعه میکشن بیرون

یاد دو سال پیش افتادم که برای اردوی راهیان نور چون اولویت با کسانی بود که نرفته بودن

نمی خواستن ما رو ببرن

اما خود بچه ها گفتن سه بار اسمت دراومده

بگذریم آخر شب پیام دادیم به بچه ها که چی شد؟ و بازم "قرعه کار به نام من دیوانه زدند"

گفتم خدایا چطوره که هر بار شهدا ما رو صدا میزنن

نکنه چیزی از ما دیدن که امید دارن ما آدم شیم

بالاخره ما با بچه های همیشه در صحنه اردوهای راهیان نور رفتیم سومار

باز هم حس غریب جبهه ها باز هم تپه های خاکی مناطق 

اما  جبهه غرب و شهدای غرب بین همه جبهه ها و شهیدانش غربت دیگری دارد

حکایت، حکایت دیگری است که زبان الکن من قاصر از بیان آن است 

سومار شهری که مردمش در جنگ آواره یا در حملات شیمیایی  بعثی ها کشته شدند

 و  سالهاست سکنه ای جز ارتش ندارد

 

 

اما روزهای عرفه میزبان دلسوختگانیست که به دنبال هر نشانه ای برای جست و جوی معبود و مقصودند

حاج حسین یکتا به همراه دوستان شهیدش میزبان ما بودند

او را میزبان می نامم چرا که اگر کسی شهید زنده می خواهد ببیند همین مردست

نفسش چون نفس همسنگرهایش گیراست و هر بار با سخنانش گویی روح مرده ما را زنده می کند

حرفهایش همانهاست که همه می دانیم اما فتذکر است

بگذریم که دعا همراه بود با روضه مادر غریب سادات و در و سیلی و چادر

بگذریم که دعا بهانه ای بود تا یاد غربت علی و چاه و نیمه شب کنیم

یاد کربلا و خواهر و سر بریده و اسیری

و یاد دستان بریده... مشک...

اصلا روح دعا و مناجات و عبادات ولایت است علیست فاطمه است

مولایمان مهدیست

روز شهادت مسلم، دعای عرفه، مگر می شود برای غربت نائب حسین در کوفه و

نائب مهدی در قلب ایران نگریست

مگر میشد با تمام وجود فریاد نزد:

اللهم حفظ امامنا الخامنه ای

مگر میشد ولایی باشی برای حسین بگریی و بر یزید زمان مرگ و لعنت نخواهی

راستی نگفته بودم حاج حسین گفت:نزدیک غروب از بالای این تپه ها گنبد حرم مولامون حسین رو میشه دید

بعد از دعا رفتم روی تپه ها به دنبال گنبدحرم، اما چیزی ندیدم داشتم پاییین میومدم که دوستم در حال بالا اومدن دیدم

دوباره با اون رفتم رو یکی از تپه ها

بچه ها گفتن اون سبزی درختا رو اون دوردست میبینی

گنبد وسطشه یه نگاه کردم...

 

السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک...

السلام علی الحسین...

آقا ما که کربلایی نشدیم ولی از دور دیدن گنبد حرمتم با صفاست


نوشته شده در دوشنبه 93/7/14ساعت 8:58 عصر توسط F.H نظرات ( ) |





Design By : ParsSkin.Com