سفارش تبلیغ
صبا ویژن








جایی برای گفتن حرفهایی از جنس حرف دل

خوش به حال کبوترای حرمت امام رضا...

 


نوشته شده در پنج شنبه 94/5/22ساعت 1:19 صبح توسط F.H نظرات ( ) |



سلام... آقا

آقا... سلام

عادت نکرده ام از سر بی قراری است...

بی قراری برای دیار غربتت

برای دیار عشق...

از سر بی قراری است که تو را می خواهم...

نه از سر عادت هرساله!

کنار تو که می آیم یقین می کنم که مولایی دارم

می چشم مزه ی آقا داشتن...

امام داشتن...

آخر می دانی آقا ما آقای خود را ندیده ایم

اماممان سالهاست غایب است

چه کند دلی که مولا می خواهد آخر!

چه کند دلی که بار گناه سنگینش کرده

کجا باید سبک شود جلا یابد

کجا بار غمش را بنشاند جز در کنار تو

مگر جز تو که را دارد

حق نیست حداقل هم که شده سالی یکبار میهمانت شود؟

آقا!

نکند خسته شده ای زما!؟

نکند خسته شده ای از شنیدن التماس های همین موقع هر ساله برای طلب اذن دخول

من اذن دخولم را هر ساله از همینجا کیلومترها دورتر از تو از خواهرت فاطمه ی معصومه می گیرم

نکند این بار جوابم کنی!

نکند دیگر دوست نداری صدای این گنهکار را بشنوی!

مولا جای خالی مهدیت را کجا جز حرمت پر می کند

بگو تا بروم!

غریب مادر غریب فاطمه به حق جوادت!

به حق آن همه غریبی

به حق غربت فاطمه ی معصومه

به حق غربت احمد بن موسی

یا غریب الغربا...

 


نوشته شده در پنج شنبه 94/5/22ساعت 1:17 صبح توسط F.H نظرات ( ) |



تا حالا اینقدر بی حوصله و بیکار نبودم که این تابستون بودم

بعد از 4سال بالا رفتن از در و دیوار دانشگاه خونه نشینی خیلی سخته

هیچی مثل دانشجو بودن به آدم نمیچسبه

محیط پر انرژی، با نشاط...

همیشه دانشگاه رو وقتی شلوغ بود

وقتی نمیتونستی از راهرو دانشکده از بین دانشجوهایی

که هر چند نفر یه حلقه وسط سالن دانشکده تشکیل دادن رد شی

ذوست داشتم انرژی میگرفتم با دیدنشون!

پیچوندن استادا، در رفتن از زیر حل تمرین، خندیدن به سوتیا به استادا!

تموم شد!

تموم شد!

خیلی دلم برا این سالهایی که قدرش ندونستم تنگ میشه!

خیلی......

 


نوشته شده در دوشنبه 94/5/19ساعت 2:19 عصر توسط F.H نظرات ( ) |





Design By : ParsSkin.Com