سفارش تبلیغ
صبا ویژن








جایی برای گفتن حرفهایی از جنس حرف دل


من ماندم و عکس های قدیمی

از آن همه خاطرات با هم

خوشحالی و غم همه گذر کرد

من ماندم و یک سوال مبهم


من ماندم و عکس های قدیمی

من ماندم و لحظه ی جدایی

رفتند همه برای من ماند

 تصویر تو یا ز تو صدایی


عمری که کنار هم نشستیم

انگار که ساعتی گذر شد

لعنت به تمام لحظه های دوری

انگار که سال ها سپر شد


یک لحظه که من شدم فراموش

یک لحظه که اشک شد سرازیر

یک عمر غم جدایی از تو

یک لحظه و یک بغض گلو گیر


من ماندم و حسرت وصالی

من ماندم و حسرت نگاهت

من ماندم و اشک های پنهان

تو رفتی و گریه ی مدامت


تو رفتی و اشک بی امانت

من ماندم و بغض های هر شب

درد غم این جدایی تلخ

جانی که دگر رسیده بر لب





نوشته شده در دوشنبه 95/6/1ساعت 9:56 عصر توسط F.H نظرات ( ) |



افسران - دردهای نجومی از آن تو بود و فیش های نجومی از آن دیگران!

 

 

 

بابا رجب!
شهادتت مبارک!
انتظارت بالاخره به سرآمد و به خیل دوستان شهیدت پیوستی!
سالها رنج ماندن در این دنیا را به جان خریدی
اما آبرومند و سفید روی امام و یاران صدیقش را
ملاقات می کنی!
تو هیچگاه شرمنده نشدی اما مسئولین شرمنده تو اند!
تو جانت را، آسایش خود و خانواده ات را فدای اسلام کردی و
خون دل خوردی و هزینه دادی برای نظام
اما عده ای خون به دل می کنند و هزینه می کنند از آبروی نظام!
دردهای نجومی از آن تو بود و فیش های نجومی از آن دیگران!

 

پ ن:

روز شهادت بابا رجب اینو جایی نوشتم

دوست داشتم تو وبلاگم داشته باشمش

یه یاد شهدای و جانبازان غیور و دردمند

که به قول شهید مطهری  ارزش هر انسان به میزان دردمندی اوست


نوشته شده در شنبه 95/5/30ساعت 12:49 صبح توسط F.H نظرات ( ) |



آمدن ها، رفتن ها

ماندن ها، شدن ها

تاییدها، انکارها

بایدها، نباید ها

زیستن ها، مردن ها

تولدها، مرگ ها

همه اسراری دارند نهان!

و کسی جز تو آن را نمی داند!

همیشه دوست داشتم خودم را

به  تقدیر و اراده تو بسپارم!

همیشه در بحبوحه زندگی

در بحران ها

غم ها و غصه ها

در مشکلات بزرگی که طاقتم را طاق می کرد

توانم را می گرفت

خودم را به تو می سپردم

به تو می سپارم

همیشه

دوست داشتم چشمانم را ببندم

و خود را در آغوش پر مهرت بیندازم

تا وقتی چشم باز می کنم

تو را ببینم که به رویم لبخند می زنی

و مرا در آغوش کشیده ای

و نگاه مهربانت را به من ارزانی داشته ای

حس زیباییست آن لحظه!

حسی بهتر از هر حس دیگری

اصلا معنای خوشبختی و آرامش است!

 

تو منتهای زیبایی و قدرت و آرامشی!

تو  تنها راه هر بن بست، هر گره کوری!

تو معنای امید و نوری!

تو هستی هر آنچه که می جویمش!

چه شد که از تو جدا افتادیم!

چه شد...

 

حالا

امروز

این ساعات

و روزها

باز منم...

منم که خود را به تو سپرده ام

برایم رقم بزن

هر آنچه بهتر است

از همه چیز

از هر اتفاقی!

نگاهم کن!

نگاهت را برندار!

من توان ایستادن بدون تو را ندارم!

 

با من بمان تا انتها

مرا رها مکن!

 

 

 

 

 


نوشته شده در جمعه 95/5/29ساعت 4:46 عصر توسط F.H نظرات ( ) |



ای عاشق شوریده حال

صبر کن بی تابی چرا؟!

راهت دراز آهسته تر!

تن را نمی تابی، چرا؟!

 

تن مانع پرواز ماست

از تن رها باید شدن

این قید او زندان ماست

از جان ما قفلی شکن...

#KHAZAN

#F.H

 

 


نوشته شده در دوشنبه 95/5/25ساعت 10:3 عصر توسط F.H نظرات ( ) |



حدیث رفتن حدیث دلتنگیست!

پای رفتن برایت اگر مانده برو!

برو نمان که راکد و متعفن خواهی شد...

 

دوست دارم بروم...

به جاییکه هیچکس نباشد!

فقط من باشم و تو!

تو...

تو ای پروردگار من!

رب...

الله...

مالک...

هر آنچه که هستی و زبان قاصر از بیان آنست!

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود!

چرا؟؟

آدم آورد در این دیر خراب آبادم!

خسته ام از آدم ها و عالمشان!

از این دنیای بیهوده

 

آغاز راهم چون با عشق تو رقم خورد

با من بمان تا انتها مرا رها مکن...

 


نوشته شده در چهارشنبه 95/5/20ساعت 6:19 عصر توسط F.H نظرات ( ) |



<      1   2   3   4   5   >>   >


Design By : ParsSkin.Com